جدول جو
جدول جو

معنی پابه پا - جستجوی لغت در جدول جو

پابه پا
قدم به قدم، کنایه از برابر، کنایه از همراه
پابه پا بردن: دست کسی را گرفتن و او را با خود راه بردن
پابه پا کردن: این پا و آن پا کردن، کنایه از مسامحه کردن، کنایه از مردد بودن، درنگ کردن در کاری یا رفتن به طرفی، در علم حسابداری قرض و طلب خود را با دیگری برابر ساختن و طلب او را بابت طلب خود قبول کردن، تهاتر
تصویری از پابه پا
تصویر پابه پا
فرهنگ فارسی عمید
پابه پا
((بِ))
قدم به قدم، برابر، همراه
تصویری از پابه پا
تصویر پابه پا
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاچه پز
تصویر پاچه پز
کسی که پاچه پخته میفروشد
فرهنگ لغت هوشیار
قسمت خلفی کف پا که شامل بافت پوششی مطبق کاملا ضخیم و عضله محکم و محکمترین رباط بدن بنام رباط اخیلوس است. این قسمت از کف پا در انسان کاملا روی زمین تکیه میکند و قسمت اعظم سنگینی بدن را تحمل می نماید عقب پا پاشنه. یا استخوان پاشنه پا. استخوانی که قسمت خلفی اسکلت کف پا را تشکیل میدهد. این استخون در زیر استخوان قاب و تاسی قرار دارد و تقریبا بشکل یک مکعب مستطیل و مانند آن دارای 6 وجه است. در سطح خلفی آن الیاف رباط اخیلوس التصاق یافته اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاره پار
تصویر پاره پار
پاره پاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرده پا
تصویر پرده پا
پاپرده دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جابه جا
تصویر جابه جا
محل به محل، مکان به مکان، نقطه به نقطه، برای مثال آن حکیم خارچین استاد بود / دست می زد جابه جا می آزمود (مولوی - ۴۱)،
درحال، فوراً، فی الفور مثلاً جا به جا افتاد و مرد
جابه جا شدن: از جایی به جای دیگر رفتن، از جای خود تکان خوردن استخوان یا مفصل، از بند دررفتن، از جا دررفتن
جابه جا کردن: چیزی را از جایی به جای دیگر گذاشتن، چیزی را در جای خود قرار دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پابه ماه
تصویر پابه ماه
ویژگی انسان یا حیوانی آبستن که در ماه آخر بارداری باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جابه جا
تصویر جابه جا
((بِ))
فوری، بلافاصله، که بیشتر با فعل مردن به کار برده می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پابپا
تصویر پابپا
قدم بقدم، برابر همراه طابق النعل بالنعل: پابپای او راه رفت
فرهنگ لغت هوشیار